پنجره زرد

از این پنجره تمام رنگ ها تجزیه می‌شوند به رنگ زرد روشن:)

پنجره زرد

از این پنجره تمام رنگ ها تجزیه می‌شوند به رنگ زرد روشن:)

پنجره زرد

دیدن منظره‌ها از پنجره یعنی آنها را با دید مضاعف دیدن. هم دیدن با چشم، هم دیدن با دل.
کاناپه قرمز | میشل لبر

stained windows

قسم به تلاش! (برای کنکوری‌ها)

سه شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۱۹ ب.ظ

سلام

این پست برای کنکوری‌هاست. برای آنه و مائده و استیو و گربه و گیلبرت و ستوده و تربچه که احتمالا دیگه سر نمی‌زنه به وبلاگش و برای همه کنکوری‌های دیگه‌ای که نمی‌شناسمشون! راستش از شهریور دوست داشتم یک پست کمکی براتون به ارث بذارم که احتمالا خیلی چیزهای بیشتری هم برای گفتن داشتم اما فکر نمی‌کردم تجربه‌های من خیلی هم تجربه‌های درستی باشن. اگر بخوایم طبق مشاوره‌های کلیشه‌ای پیش بریم برای من دقیقا یک چنین اتفاقی افتاده احتمالا:

اما الان دیدم که اکثر دوست‌هام کمی ناآروم و مشوشن. فکر کردم شاید وقت درستی برای منتشر کردن این پست باشه. به علاوه این که شاید واقعا چیزی از تجربیات داغونم بتونه کمکتون کنه، چون خب به هرحال به نظر، نتیجه خوبی داشته!

اول از همه باید بهتون بگم مطمئن باشید که سبکتون رو پیدا کردید و دیگه به هیچ‌چیز دیگه‌ای گوش نکنید. یادتون باشه نورا از چه چیزی متنفر بوده و هست؟ مشاوره‌های کلاسیک و کلیشه‌ای کنکور!! از این که بگن حتماً با یک دفتر کنار دستت، تحلیل آزمون کن. از این که بگن خلاصه هات اشتباهه و حتماً باید نمودار و فلش بکشی.  از این که بگن دینی رو خوابیده بخون و ریاضی رو پشت میز! از این که بگن گل‌گاوزبون بخور و زود بخواب. از این که بگن همه مثل همن چون می دونی من ١١سال، دقیقاً ۱۱ سال جنگیدم با این تفکر. توی مدرسه که یک کارخونه انسان سازیه، زجر کشیدم و دقیقاً سال دوازدهم فهمیدم من اشتباه نیستم، فهمیدم طغیان نیاز نیست، فقط کافیه خودم باشم.

من تشخیص دادم اگه درس زبانم درس آخر عمومی‌هام باشه نمیرسم reading رو کامل بزنم پس جابه‌جاش کردم، چیزی که حرام بود! من فهمیدم وقتی سر درس ها خوابم می‌گیره قرار نیست به زور نسکافه و چای غلیظ بپرونمش. کاری که می‌کردم این بود که همون‌جا، وسط درس، روی جزوه چند دقیقه می‌خوابیدم. من این‌طوری خودم رو شناختم که خوندن جزوه‌های استادهای برتر کنکور کمکی به من نمی‌کنه پس خیلی ساده نخوندمشون و به جاش کتاب‌ها رو این‌قدر خوندم تا متوجهشون بشم. میفهمین؟ اگر فکر می‌کنید وارد کردن ساعت مطالعه نیازه، باید این کار رو بکنید. نه چون مشاورها می‌گن، چون شما خودتون می‌خواید!

این بال اول من بود: خودباوری!! به طرز عجیبی اعتماد به نفس داشتم و نمی‌دونم این اعتماد به نفس بود که برای من نتایج خوب می‌آورد یا نتایج خوب، اعتماد به نفس به همراهشون داشتن؟ به هرحال می‌دونم این لازمه هر بُردیه (و میدونین شاید شما به این حرف من اعتقاد نداشته باشید که من در هر صورت می‌گم حق با شماست و چیزی که قبولش دارید.)

بال دوم من برمی‌گرده به یک بیماری روانی که احتمالاً خیلی‌هاتون در جریانید که من دارمش و شاید خیلی های دیگه هم داشته باشن. من یک کمال‌گرای واقعی بودم. به نتیجه فکر نمی‌کردم چون شکست من‌ رو می‌ترسوند و می‌دونین؟ خیلی عالی بود که من مجبور بودم به نتیجه فکر نکنم. می‌دونم الان شما آدم‌های کمی رو می‌بینید، قصه‌های کمی برای دنبال‌کردن دارید و اینجاست که تخیل‌تون خیلی خیلی می‌زنه بالا! باید بگم دوستان مثلا به شلدون فکر کنید، به انیمه‌ها و کتاب‌هایی که دیدید و خوندید. به درس هاتون. باهاشون دوست باشید! از شیمی خوشتون نمیاد؟ به خاطر اینه که دقیق نمی‌خونیدش و براش وقت نمی‌ذارید. دینی عذاب محضه؟ نه بچه‌ها! باور کنید یا نه، یک‌سری‌ها هستند که از عشقشون به همه این‌ها می‌رن معارف می‌خونن توی دانشگاه یا می‌رن حوزه ادامه تحصیل می‌دن. خب به نظر من علاقه درست کردنیه و این جوری نیست که بشینید فکر کنید باید این‌ها رو دوست داشته‌باشید. فقط کافیه که واقعا عمیق به همه چیز نگاه کنید، می‌بینید که همه چیز زیبایی های خودش رو داره!

فکر می‌کنم آنه بدونه من به طرز وسواس‌گونه‌ای باید تمام‌ تست‌هایی رو که داشتم می‌زدم، باید تمام آزمون‌هایی که در دسترسم بود انجام می‌دادم و باید همه مفاهیم رو عمیقا متوجه می‌شدم حتی اگر از درس‌ها عقب بودم. (اگر دوست دارید به کامنت‌های این پست رجوع کنید!) و این معنی‌ش کتاب‌های زیادتر و تست‌های زیادتر و ساعت مطالعه‌های نجومی نبود! معنی‌ش عمیق‌تر شدن توی اون یک کتاب تستی بود که خودم برای هر درس داشتم. مرور چندباره هایلایتی‌ها، تمیز زدن تست‌ها و تمیز نگه‌داشتن کتاب‌ها. من حتی این‌قدر وسواسی بودم که حتی نمی‌تونستم توی یک مجموعه تستی که داشتم می‌زدم از یک شماره بپرم، اصلا ننویسمش یا جاش رو خالی بذارم! همه می‌گن این وسواس کله‌پاتون می‌کنه؟ نه! وقت زیادی از من می‌گرفت اما بال من بود برای اوج گرفتن.

منظورم این نیست که حالا دوماه مونده به کنکور وسواس رو توی خودتون پرورش بدین. (حتی اگر ندارینش کلا برید به خودتون افتخار کنید. چون این‌طوری نیست که از نظر روحی تحت فشارتون نذاره، ساییدگی براتون نداشته باشه و همه این‌ها! مثل همه اخلاق‌ها و عادت‌های بد، این هم سختی‌هایی داره!) منظورم اینه که از خودتون، ابزارهایی که دارید و هرچیزی که دم دستتونه درست و دقیق استفاده کنید.

فکر می‌کنم با همه این‌ها شرایط الان خیلی متفاوته. شما قوی‌تر از من و خیلی‌های دیگه‌اید. من احتمالا توی همون آبان جا می‌زدم چون دیوونه‌م می‌کنه این که ندونم دقیقا بعدا چه چیزی قراره پیش بیاد و چه جوری باید برنامه‌ریزی کرد؟ می‌دونم شرایط محیطی همه چیز رو سخت می‌کنه. موقع امتحانات نهایی ما نمی‌تونستیم برای درس خوندن مدرسه بمونیم و من مجبور بودم توی خونه این کار رو بکنم که کاملا فقط برای من فرسایش بود. (این پست رو ببینید.) الان وضعیت شما جوری شده که دوماهه توی خونه اید و برای همین‌هاست که می‌گم خیلی قوی‌ترین. اما بذارید یک چیز دیگه هم بهتون بگم بچه‌ها! هیچ‌کس، دقیقا هیچ‌کس مسئولیت نتایج شما رو به گردن نمی‌گیره، باور کنید هیچ‌کس! ممکنه معلمتون بهتون چیزی رو اشتباه درس بده اما براش مهم نیست اگر شما به خاطر اون، تستی رو اشتباه بزنید، مهم هم باشه کاری از دستش برنمیاد دیگه! شما مثل یکی از هزاران دانش‌آموزش هستین که هرسال کنکور دارن. این شمایین که کنکور براتون مهمه، نه خانواده‌تون، نه معلم‌هاتون و نه دولت کشورتون! مثلا ما یک معلم شیمی داشتیم که دوستان باور کنید یک افتضاح به تمام معنا بود و هرچی یاد می‌گرفتیم فقط لطف خودمون به خودمون بود که درس رو می‌خوندیم. من اوائل می‌گفتم اگر همه، هی خودشون درس بخون وو درصدهای بالایی بیارن باعث می‌شه این آدم بیشتر به خودش مطمئن بشه و حتی کمتر از این هم درس بده دیگه از این به بعد! پس من به کمپین «من شیمی نمی‌خوانم» می‌پیوندم! لعنت به اون معلم، لعنت به تفکرات والا و ارزشمند من و لعنت به این شرایط که باید دست از ارزش‌ها کشید ولی همینه! نهایتا کسی نمی‌گه آخی امسال برای تو سال سختی بود، بیا یک صفر از جلوی رتبه‌ت بردارم! متوجه می‌شین؟ نهایتا این خودتونین که مسئول همه چیزید و این اتفاق توی انتخاب رشته بدتر هم می‌شه. همه با یک عالمه فشار تنهاتون می‌ذارن که خودتون پای تصمیمتون وایسید حتی اگر اون‌ها براتون انتخاب کرده باشن!!

فکر می‌کنم زیادی حرف زدم و کمک خاصی هم نتونستم بکنم:( می‌خواستم به خودتون مطمئن باشید و تلاشتون رو بکنید و نهایتا همه‌چیز رو به خدا بسپارید. حالتون رو با این زمان خوب کنید. فکر کنم یک‌بار باز هم به آنه گفتم، من نمی‌تونستم توی اتاقم تمرکز کنم و کاری که کردم این بود که تمام چراغ‌های اتاق رو خاموش کردم و فقط یک نور چراغ مطالعه انداختم روی میزم تا هیچ‌جا رو جز اونجا نبینم. یعنی می‌خوام بگم کارهای کوچکی نیازه برای خوب کردن حال خودتون. و نمی‌خوام مثل همه رومخ‌های روانی تاکید کنم که بعدا دلتون برای امسال تنگ می‌شه و بعدا می‌بینید که کنکور چه‌قدر بی‌ارزش بوده و این‌ها چون خب الان این‌ها داره شما رو اذیت می‌کنه و برای شما مهمه. ولی می‌خوام بگم کاری کنید که بعدا غبطه این تلاش‌های امسالتون رو بخورید که احتمالا هیچ‌وقت نمی‌تونید دوباره به دستش بیارید.

و می‌خوام در نهایت این جمله رو که زیبا پارسال به من هدیه داد بهتون بگم و بعد دیگه حرف نمیزنم و می‌ذارم یک موسیقی زیبا روزتون رو قشنگ‌تر کنه.

Do your best,

Forget the rest !

 

 

A girl with smile | Kim Yoon | Misty Rain (piano collection)
دریافت
 

  • ۹۹/۰۲/۰۹
  • نورا :)

نظرات  (۲۱)

دمت گرم که نوشتی :)

پاسخ:
:))
تازه خیلی سعی کردم یک‌جاییش به اون جمله تاریخ‌ساز تو (ما که نخونده نیستیم) اشاره کنم که نشد دیگه! :دی

مررررسیییی نورا ^_^ 

(تا حالا اینقدر اسمم تو یه پست نبوده :دی ذوق کردم اصلا *_*)

پاسخ:
بیا بغلم فرزندم:))
زودتر اون کنکور مسخره‌ت رو بده من واقعا دلم آب‌طالبی می‌خواد:| (هنوز یادم نرفته که یک شیرینی تپل از تو طلب دارم:)) ) 

من رو یادت رفت D:

و مرسی لازمش داشتم .

پاسخ:
اوه اوه چرا واقعا چنین خبط بزرگی کردم؟ :)) الان می‌نویسمت.
خداروشکر که یک کمکی کردم پس ^.^

پیرو اون چالش شباهت یابی  کمال گرایی و وسواس رو هم اضافه کن :)

پاسخ:
خدای من:)))
بیشتر تلاش کنی می‌فهمیم احتمالا خواهر دوقلویی چیزی بودیم:دی
البته فکر کنم کمال‌گرایی رو حدود ٣٠درصد جمعیت دارن که خیلی تعداد زیادیه، احتمالش زیاد بود که تو هم داشته باشی:)) 

تو کی هستی اصلا؟ اینجا کجاست؟ فکر کنم اشتباه اومدم! (سوت زنان و سوسکی‌طور به سمت در خروجی میرود.)

پاسخ:
باشه فعلا گناه داری ولی فکر نکنم بتونی از زیرش در بری:))
می‌تونی از محمدعلی بپرسی مطمئن شی:دی

ممنون از توجهت:))

 

پاسخ:
:))
بالاخره باید یک‌جوری می‌فهمیدی حواسمون بهت هست:)

همین که حواستون هست و آدرسم رو لینک نمیکنید کلی چشم هام رو قلبی میکنه همون اول کار... 

تربچه غلط میکنه سر نزنه :)) فقط احتمالا تا کنکور نمینویسه و کامنت نمیده ولی حتما میخونه. دیر به دیر تر ولی میخونه...

تربچه خیلی خوشحاله :) تربچه میگه ماچ به پس کله ت نوراااا...

پاسخ:
معلومه که حواسم هست تربچه:)) من خودم کلی از این‌جور پنیک‌ها کردم به خاطر این که بعضی‌جاها لینک شدم، کاملا می‌تونم درک کنم بابا:))
اوه بالاخره از این ماچ‌های پس کله نصیب من هم شد. حالا دست دست:)))
خوش‌حالم که خوش‌حالی:') 

خودت گناه داری :/ 

ها ببین منو الان سر لج انداختی و منم لجباز! عمرا بهت یه آبمیوه پاکتی هم بدم!!! 

پ.ن: البته یه راه هست که بهت شیرینی بدم. اونم اینه که رتبه‌م اونی که میخوام بشه که در اونصورت دیگه یادم نمیاد با کی لج کردم و فیلان D: :))))

پاسخ:
نه نه ببین عزیزم کاملا تویی که گناه داری الان. چون هم کنکور در پیشه برات و هم باید طلبت رو به من بدی وگرنه آبروت رو می‌برم:) 
بعد هم مثل این که از کامنت قبل در رو اشتباه رفتی که:)) اون در دستشویی بود، اومدی بیرون برگشتی تو اتاق خودم:دی
ولی ببین خدای هیچ‌ چیز ندادن خودمم، فکر کن برای کنکور کلا به همه دوست‌هام نفری یکی از این شکلات خمیردندونی‌ها دادم، نه بیشتر نه کمتر:)) کلهم رو هم فکر کنم شد 50، 60 تومن:دی
ولی حالا اشکالی نداره. بشین نگاه کن و مواظب پول‌هات باش که اشتباهی برای شیرینی خریدن برای کسی خرجشون نکنی :-"

پ.ن: خدایا:| من که می‌دونم تو رتبه تک‌رقمی باید بشی تا شیرینی بدی'-' ولی باشه بگو چند که همون رو دعا کنم حداقل به خودم یک چیزی برسه :)) 
  • مائده ‌‌‌‌‌‌‌
  • عزیزم زهرا، خیلی برام ارزشمند بود، ممنون ازت:*.

    من زیاد مشوش نیستم و ایشالا هممون با قدرت پیش میریم و چیزایی رو که دوست داریم درو می کنیم:)))

    اینم برای کنکوری ها: CHAMPION

    پاسخ:
    مائده:))
    این واقعا خوش‌حالم می‌کنه که حالت خوبه:)
    و وقتی درباره دوست‌داشتنی‌هات صحبت می‌کنی یک‌جوری رقیقی که اشک توی چشم‌هام جمع می‌شه و واقعا برات می‌خوامشون:))

    +این رو چند روز پیش توی کانال آرمینا دیدم و می‌دونی واقعا انتخاب به جایی بود. خیلی این‌جوریه که هرجا و در حال هرکاری بودی یک‌هو استرس بگیری و بدویی به سمت هدفت:)) 

    در هر صورت تو گناه داری که مجبوری شیرینیتو از آدم لجبازی مثل من بگیری =))) 

    با این خونه‌ی داخانت تو هم :/// 

    شکلات خمیردندونی چیه دیگه؟ :)))) 

    حداقل به اندازه رتبه‌ت خرج میکردی براشون خسیس -_- تو اگه اونموقع دوست من بودی که ازت کم کم پیتزا میگرفتم! 

    تهش خودت مجبور میشی یه چیزی هم برای من بگیری حالا ببین! 

     

    پ.ن: برو بابا :/ تک رقمی چیه؟؟ :| من رتبه‌م یه چی بشه برای مصاحبه قبولم کنن که دل مامان و بابام شاد بشه بسمه :)) 

    پاسخ:
    این شما و این شکلات خمیردندونی.
    شکلات خمیردندونی، آنه. آنه، شکلات خمیردندونی.

    در واقع که بیشتر از رتبه‌م براش خرج کردم*-* تو هم با این ریاضیاتت:|| :دی

    پ.ن: آنه:/ من یک‌ساله برای کی دارم روی منبر می‌رم که برای خودتون زندگی کنین و آخرش خودتونین و خودتون. بعد تو می‌گی دل مامان و بابام؟ نهایتا دل مامان و بابات با این که تو اون چیزی رو که واقعا دوستش داری و درسته انتخاب کنی خیلی شادتر می‌شه، مطمئن باش:) ولی اگر این رو دوست داری، باشه. بذار شب قدر بشه برات درست و حسابی مایه بذارم:دی
    بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

    @ آنه

    اولش می‌خواستم بگم کوتاه نیا و مراقب باش که دم به تله ندی و حرف شیرینی و اینا نزنی :)))) من همین الانش یه فلافل و یه شیرینی بدهکارم بهش :| :| :| 

    ولی بعد دیدم که خودت خیلی خوب بلدی :))) با همین فرمون بری جلو، پیتزا که نه، ولی یه **** **** می‌تونی ازش بگیری حتی :))))) 

    پاسخ:
    تازه اشاره کن که قرار به دوتا شیرینی بوده تو زدی زیرش:‌|| و این که آنه بدان و آگاه باش، تازه یک‌بار هم یک فلافل ازش گرفتم:))
    سانسورت کردم که بدونی نباید به بچه مردم این‌راه‌ها رو یاد بدی و یک بچه‌ دیگه مردم رو از نون خوردن بندازی:دی
    اصلا سهم خودت هم داده نمی‌شه:)) همینه که هست:)))

    @آنه

    ببین، همینجوری ازت شیرینی می‌گیره! قرار به یه شیرینی بیش‌تر نبوده. اما می‌گه دوتا، که نتونی یه دونه رو ندی :))))) یعنی ممکنه به رقم رتبه‌ت، مثلا ۳، ازت ۳ بار شیرینی بگیره :)) خلاصه حواست باشه :)))

     

    @نورا

    همینکه پذیرفتی بچه‌ای خودش دستاورد بزرگیه -_- :)))) 

     

    سهم منو ندی که از فلافل و شیرینی هم خبری نیست :)))) از راموناها هم می‌گذرم حتی! :))

    پاسخ:
    اون هم ایده خوبیه:)) روش فکر می‌کنم!


    یعنی کاملا حاجیییی:/ :))))

    یعنی یه املت این‌قدر سرنوشت‌سازه که از رامونا می‌خوای به خاطرش بگذری؟ باشه بابا:)) می‌دم اصلا.

    عخخخی از این شکلات‌ها *__* 

     

    من کشوری حساب کردم :-"

     

    پ.ن: میدونم فرزندم ولی من فعلا هدفم فقط رتبه‌ست و حالا یه‌جوری بشه که اونجوری بشه خا بهتره دیه :))) وگرنه من تهش هرچی دلم بخواد میرم و کسی نمیتونه منو مجبور به کاری کنه! مثل ریاضی خوندنم :) 

     

    @محمدعلی

    آقا پاشو بیا تو وب خودم بگو! این نورا آزادی بیان سرش نمیشه :/// 

    الان فقط تو بدهکاری؟؟؟ چجوری از این بشر طلبکار نیستی؟ :/ آقا اصلا همین الان تصویب میکنم خودم که تو باید به منو محمدعلی پیتزا بدی! تامام! 

    پاسخ:
    پ.ن: هی:/ حد خودت رو نگه دار. تو فرزند منی:)))
    خوبه. دعا می‌کنم یک‌چیز خوبی بشی دیگه خلاصه که روم بشه یک شیرینی درست و حسابی ازت بگیرم:دی

    بابا با همین ترفند و مظلوم‌نماییِ این که همش ما پسرها باید بریم زیر بار و این‌ها من هم همون‌ چیزی که سانسور کردم رو باید بهش بدم دیگه:) تازه تو کامنت‌های قبلی توافق هم کردیم. من اول تهدیدش کردم که نمی‌دم گفت اگه ندم اون هم نمی‌ده'-' ولی خب من الکی شرط نمی‌بندم که بخوام ببازم:))
    کی تصویب کرد خداوکیلی؟ :/ تو که تحت فشار درس و همه این‌هایی الان عقلت درست سر جاش نیست، باید چهار تا شاهد عادل و عاقل بیان شهادت بدن تا به تصویب برسه:|
    من می‌تونم فقط هردوتون رو ببرم یک پیتزافروشی خوب:))) همین:)) 

    چه اهنگ خوشگلی ^__^

    آدم چشماشو ببینده و به اومدن روزای خوب فکر کنه:)))

     

    پاسخ:
    تازه با یک لبخند:))
    مثل اسم شما و اسم آهنگ:)

    آره از این زاویه اش نگاه نکرده بودم :))

    مرررسی

     

    پاسخ:
    :))

    خیییلی ممنووونم! خیلی زیاد!

    هم بابت کلیتش که به یاد ما کنکوریا بودین، هم بابت جزئیاتش، مخصوصا چند جاش که حیلی بیشتر مهم بود و اتفاقا به اوضاع این روزام هم می خورد، مثلا اون جا که گفتین دیگه پای روش خودتون بمونین... چون تو این دو ماهی که قلمچی رو گذاشتم کنار، هی با خودم می گفتم شاید روشای من غلط باشه و فلان، هرچند عکسش رو حس می کردم، ولی خب خیالم راحت شد حالا.

     

    اوه، چقدر سر شیرینی بحث کردین! بعدا اگه به نتیجه رسید تعریف کنین واسه ما هم. من که تو عمرم تا حالا به هیچکی شیرینی ندادم =/

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم استیو. فکر کردم دیگه نمی‌خونیش و داشتم ناامید می‌شدم:/ چه خوب کاری کردی که خوندیش پس:))
    ببین می‌دونی من چندروز مونده به کنکور توی هفته آخر یکهو شک کردم و داشتم می‌مردم واقعا. همه چیز خیلی افتضاح بود و با معینم(همون پشتیبان) حرف زدم و اون اینطوری بود که با این که خیلی غلط کردی ولی الان دیگه وقت عوض کردنش نیست:/ و واقعا خوب شد که تا آخر به خودم اعتماد کردم و به نظرم تو هم وظیفه‌ت همینه که کاری که حس می‌کنی درسته رو انجام بدی، چون تو اولین استیو دنیایی با مشخصات خودت که می‌خوای کنکور بدی و فقط خودت می‌دونی چی برای استیو خوبه. اون مشاورها دقیقا نمی‌دونن که برای این استیو خاص چیکار باید کرد، فقط بهت پیشنهاد می‌دن که شاااااااید یک سری روش‌ها برات خوب باشه:)
    ولی استیو اگه آزمون‌هاش رو سروقت و با رتبه و این‌ها نمی‌دی، حتما سوال‌هاش رو یک نگاه بکن و اگر می‌تونی و وقت داری، مثل آزمون برای خودت حلشون کن. چون تمرین برای محیط و زمان کنکور و همه این‌ها هم مهمه. ولی بازهم این یک پیشنهاده ببین خودت برنامه‌ت چه‌طوریه:)
    واقعا امیدوارم همه‌تون موفق بشین:))
    + اگه کمکی چیزی خواستی، هروقت خواستی بگو شاید بتونم کمکت کنم.

    حالا که مجبور شدی برای هرکدوم از این‌ها { رتبه کنکورت، دانشگاه قبولی‌ت، رشته قبولی‌ت } جدا جدا کل بیان رو سور بدی، عمیقا متوجه معنی شیرینی می‌شی:دی :))

    باشه خا مام‌بزرگ :/ بعدشم من کلا تیکه کلاممه به همه میگم :-" 

    همون دیگه رتبه‌م بعد شه تازه باید برداریم ببریم کافه‌ای رستورانی چیزی برام یه چی بخری از افسردگی درام :دی 

     

    بیاید کلا هیچکدومتون ندید :دی 

    این حجم از ظلم به کنکوری‌ها رو دیگه برنمی‌تابم!!! 

    خب ما خودمون میریم پیتزا فروشیشو تو پولشو کارت به کارت کن =)

    پاسخ:
    :)))
    نگوووو:)) باشه بابا. می‌ارزه واقعا. بیشتر برای این که باز دوباره حالت خوب شه و من همون‌قدر مثل قبل به خل‌بازی‌هات بخندم حاضرم این کار رو بکنم:) البته که خودت هم در نایابی و این حرف‌ها مثلا:دی
    یاد یک خاطره افتادم. من بعد المپیاد که حالم خیلی گرفته بود و قبول نشده بودم و این‌ها، توی مدرسه بودم که جوابش اومد و مشاورمون رفت به جای من چک کرد و اصلا با ملایمت و این‌ها نگفت که ببین عزیزم خیلی تلاش کردی و این‌ها و اشکال نداره. نه اصصصلا:/ فکر کن توی راهرو داشتم رد می‌شدم یهو گفت راستی فلانی قبول نشدی‌ها از این به بعد باید همه کلاس‌ها رو شرکت کنی:// و من کاملا در حال غش بودم اون لحظه:)) فکر کن چه قدر خوب بوده طرف:/ بعد حالا من تا عصر هیچ‌کدوم از کلاس‌ها رو نرفتم و فقط رفتم قایم شدم و گریه کردم و این‌ها، ناظممون پیدام کرده می‌گه چته؟ پاشو برو سر کلاس:/ گفتم بابا من افسرده‌ام اصلا این‌قدر به من گیر ندین. بعد اون هم وااااقعا تعجب کرد و این‌جوری شد که وااا. مگه تو هم ممکنه افسردگی بگیری؟:|| یعنی یک لحظه هنگ کرده بودم واقعا:))) می‌خوام بدونی با چه آدم‌های خوش‌فکری دوران مدرسه‌م رو گذروندم:دی

    یعنی من رو نمی‌خواین ببرین نامردها؟ ://
    خدایا همه دعاهام رو پس بده:))))

    وای چقدر ذوق کردم با این پست :))) ممنون که به یاد ما بودی D:

    حرف دل ما رو زدی. حس میکردم جمله به جملش از اعماق وجود من میاد بیرون :))

    پاسخ:
    سلام گیلبرت:) به اول جواب کامنتم به استیو رجوع کن درباره تو هم صدق می‌کنه واقعا:دی

    معلم‌ها یک جمله کلیشه‌ای دارن برای بچه‌هایی که شیطونی می‌کنن و دستشون رو می‌شه. می‌گن بالاخره ما هم پشت این میز و نیمکت‌ها بودیم ها:)) الان هم همون از طرف من!
    ولی واقعا خوشحال شدم که پستم تونست حرف‌های دلت رو مطمئن تر کنه.
    +اگر فکر کردی یک وقت کمکی چیزی می‌خوای درباره همه این‌ها حتما بهم بگو، شاید کاری از دستم بربیاد:)

    کاش بهم می گفتین، چون شانس آوردم که دیدمش و واقعا از دست دادنی نبودش. جدیدا با گوشی مامانم فقط می آم بیان، دو سه روز یه بار. شانس آوردم دیدمش پستتون رو همون روز. فقط یه کم طول کشید تا بتونم سر حوصله بیام و مراتب قدردانیم رو ابراز بنمایم.

    قلمچی که جدیدا افتضاح شده... این هفته آزمون داشت دقیقا از مباحثی که واسه کنکور حذف شده!

    ولی خب سنجشای جامع رو می گیرم تو خونه بدم، اولیش که گرفتمو دادم. به مخض این که حذفیات اعلام شدش هم می رم سراغ کنکورا. ممنووونم زیاد از یاد آوریتون و نکته های شخصی سازی شده ای که گفتین.

     

    +منووون، حتما =) برای دانشگاه و انتخاب رشته هم که حتتتما یاید بیام از همه مشاوره بگیرم، واسه اون می شه رشته و دانشگاهتون رو بپرسم؟..

     

    می ذارم همون موقع بیام دعوا کنیم همه با هم سر شیرینیش =))

    پاسخ:
    آخه می‌دونی دوست نداشتم مجبورت کنم بیای بخونی که:)) پس خوب شد واقعا که دیدی‌ش :دی

    :| سر آزمون‌های ما هم اینجوری بود که معلم‌هامون می‌گفتن حتی حذف‌شده‌ها رو هم بخونین تو آزمون جامع‌ها میاد:/ البته کلا به نظر من قلمچی خیلی هم استاندارد نیست، نه آزمون‌هاش نه سوال‌هاش. فقط خوبیش جامعه زیادشه که اگه برات مهم نباشه که عالیه.
    مطمئنی سنجش دادن نظر خوبیه؟ چون اون هم یا خیییلی آسونه یا خیییلی مزخرف سخته:/ ولی خب مثلا از شانس ما کنکورمون خیلی شبیه سنجش‌های آخر بود و کلا یک چیز شانسیه خیلی امیدوار نباش بهش:)

    + بیوتکنولوژی دانشگاه تهران :-" البته رشته‌م ریاضی بود!

    :)) فکر نکن می‌تونی بپیچونی!

    من حیلی به ستجشا ایمان دارم راستش... اتفاقا پارسال اومدم و با دوازهما تو سنجش جامع شرکت کردم، بعد که دیدم چقدر شبیه کنکور بود بهش ایمان آوردم! این آزمونش هم واقعا ادبیات چرتی داشت مثلا، ولی خب در مجموع بدک نیست به نطرم، ارزش حل شدن دارن واقعا. البته جامعای قلمچی رو هم خواهم داد حتما، ولی خب یه مااه و نیم مونده شروع بشن :/ و خب اینا همه اش به خاطر مقایسه با بقیه است، وگرنه خب تمرکز اصلیم، برای تمرین آزمون، حتما رو کنکورا خواهد بود.

     

    +ایوللل! چه بااااحااال! اتفاقا تا پارسال اولویت اصلیم بودشو هرکی می گفت چی؟ می گفتم بیوتکنولوژی تهران! بعد امسال یه کم مردد شدم و دیگه گذاشتمش برا بعد کنکور. پس حتتما حسااابی مزاحمتون می شم. با این وضع دیگه شیرینی رو هم نمی شه پیچوند ظاهرا!

    پاسخ:
    اگر واقعا این‌طوری فکر می‌کنی حتما درست‌ترین نظر همینه:)
    موفق باشی:))

    +عجب! نصف بیان این رشته رو می‌خوان:)) تصمیم خوبی گرفتی که الان بهش فکر نکنی. هروقت دوست داشتی بیا درباره‌ش حرف می‌زنیم. 
  • مائده ‌‌‌‌‌‌‌
  • آقا من داشتم کامنتای این پست رو میخوندم، جدا نصف بیان میخوان برن بیوتک؟ :| ای بابا :|

    من دیگه واقعا به هیچکدومتون شیرینی نمیدم حالا که اینطوره :"( :دی

    پاسخ:
    واقعا مائده. من واقعا عذاب‌وجدان گرفتم انگار قدر رشته‌م رو نمی‌دونم:|
    ولی من واقعا به تو خیلی امیدوارم، واقعا می‌گم:))
    +چه‌قدر از واقعا استفاده کردم:-"

    ++حالا به من که باید بدی به هرحال:))) بقیه رو حالا هرجور دوست داری:دی
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">