پنجره زرد

از این پنجره تمام رنگ ها تجزیه می‌شوند به رنگ زرد روشن:)

پنجره زرد

از این پنجره تمام رنگ ها تجزیه می‌شوند به رنگ زرد روشن:)

پنجره زرد

دیدن منظره‌ها از پنجره یعنی آنها را با دید مضاعف دیدن. هم دیدن با چشم، هم دیدن با دل.
کاناپه قرمز | میشل لبر

stained windows

Unnatural selection :))

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۵ ب.ظ

خب من همیشه آرزو داشتم که آرشیو سارا رو تا جای نسبتا خوبی بخونم. چون می‌دونی هروقت به طور رندوم می‌رفتم یک ماه خیلی قدیمی رو می‌خوندم کاملا حس می‌کردم هر لحظه ممکنه از خنده خفه شم. و امروز که سعی کردم کمپبل بخونم ولی نتونستم، نشستم و آرشیو سارا رو خوندم بالاخره:)

و فکر می‌کنی چی پیدا کردم؟ این رو. بله! همه پسرهای گروه عین همند:)) یعنی مثلا موقع مصاحبه یک الگو از پسرها می‌ذارن جلوشون و هرکی با اون fit شد همون رو انتخاب می‌کنند و خب محض تنوع هم که شده، چند تا دختر با این فاکتور که «هر کی عجیب‌تر بود، همون رو انتخاب می‌کنیم» می‌ذارن بینشون. چون خب هرچی فکر می‌کنم هییچ خصوصیت مشترکی بین دخترهامون و هم‌چنین دخترهای سال‌های بالاتر پیدا نمی‌کنم ولی همه‌چیز برای پسرها کاملا واضح و مشخصه :دی

+سومین پست امروز؛ پست قبل؛ پست قبل‌تر

  • ۹۹/۰۱/۱۲
  • نورا :)

نظرات  (۱۲)

زهرا :)))) فقط گروه ما این‌طوری نیست، اکثر دانشگاه‌های کشور یک لیست تایید شده، کشوری و محرمانه برای پسرها دارند :)) وای خدا، چقدر خوشحالم کردی :)) و چه عنوان بامسمایی. کمپبل تا کجا پیش رفت؟

پاسخ:
خب خداروشکر:)) ولی می‌دونی درصد اعمال قدرت برای انتخاب پسر‌ها توی گروه ما به صورت نمایی رشد فوق‌العاده‌ای داره نسبت به ‌جاهای دیگه اون هم به لطف مصاحبه:)))
اوه سارا من دو روزم رو هدر دادم سر خوندن اوائل فصل٨ متابولیسم که فقط داشت فرآیندهای شیمیایی رو توضیح می‌داد و من به خاطر وسواس زیبام نتونستم ازش بگذرم (کاری که فصل‌های ١تا ۴ با من کردن:) )و همشون رو خوندم و هی حرص خوردم. الان نهایتا اواسط فصل ٩م درحالی که باید امشب مثلا تمومش کنم ولی خب قاعدتا اصلا جون ندارم هرچیزی سنگین‌تر از گوشیم رو بگیرم دستم:/
  • مائده ‌‌‌‌‌‌‌
  • وای چقدر مکالمه بالا دوست‌داشتنی بود*_*

    'کمپبل تا جا پیش رفت؟' و جوابش.

    یعنی خب من قرن‌هاست با کسی درباره اینکه چقدر از خوندن فلان مبحث زیست یا هرچی هیجان‌زده شدم، یا از فلان مبحث متنفرم و... حرف نزدم :')))

    پاسخ:
    اوه مائده تو هروقت بخوای می‌تونی بیای با من درباره مباحث مختلف زیست صحبت کنی و خب این واقعا هیجان‌زده‌م می‌کنه. چون من کاملا یک beginner محض به حساب میام:)
    و می‌دونی دیگه؟ من پتانسیل این رو دارم که در عین حال که دارم از یک مبحث با تمام قدرت غر می‌زنم، عاشقش هم باشم و تا هزاران ساعت درباره‌ش با وجد صحبت کنم:)
  • مائده ‌‌‌‌‌‌‌
  • وای، چقدر خوب واقعا، حتما میام نظرات گهربارم رو منتقل میکنم پس! :)))

    اره کاملا درک می‌کنم، من حودم تقریبا ۸۵درصد مباحثی که عاشقشون شدم رو اول متنفر بودم ازش! اابته، fake to make it روهم دست کم نباید گرفت! :)))

    پاسخ:
    :)))))))
    ? What's that theory 

    نه اتفاقا زهرا، به نظر من خیلی خوبه که درست و بادقت خوندی، چون فصل‌هاییند که پایه‌ی زیست‌شناسی‌اند. می‌دونم که آسون و سطحی به نظر می‌رسند ولی عمیق خوندنشون خیلی خوبه به هر حال.

    اشکالی نداره اگه نمی‌تونی، یک برنامه برای جبرانش بریز.

    پاسخ:
    اوه امیدوارم بتونم واقعا:) 

    سارا هم هم‌رشته‌ای توعه؟ اخه نوشته توی گروه ما. نمیدونم حس کردم جمع بسته خودتون دو تا رو 

    پاسخ:
    آنه:)))
    فکر می‌کردم دیگه همه می‌دونن. یک‌بار بهت گفتم که یکی از بلاگرها هست که سال‌ بالاییمه. و بله سارا همونه:))

    خا اسمشو نگفته‌بودی. شایدم گفتی من یادم رفته :-" 

     

    آقا حس میکنم اون قضیه‌ی تا ۳ نشه بازی نشه با من قراره کامل شه :دی 

    البته نمیدونم هنوز که انتخابمه یا نه ولی خا انتخاب والدینم قطعا هست :| 

     

    نسبت پسراتون به دخترها چنده؟ 

     

    این قضیه اعمال قدرت برای قبولی پسرها رو به عینه لمسش کردم وقتی یکی با رتبه‌ی داغون رفت یه رشته‌ی خوب تو یه دانشگاه خوب (پوزخند)

    پاسخ:
    نه نه نگفته بودم:))

    اوه بابا آنه ما می‌ترسیم تو گروه یک بلاگر دیگه‌ای هم باشه که ما خبر نداشته باشیم:دی
    حالا الان بی‌خیال نمی‌خواد بهش فکر کنی. بعد کنکور کلی وقت داری:)))

    کلاس ما 10 به 4 مثلا. سارا این‌ها 7 به 3. فرق داره هر دوره. ٩۵ای‌هامون دخترهاشون از پسرها بیشترن:))

    پوزخند‌های متوالی:] 

    اها. ورودی چنده؟ ۹۷؟

     

    منم همش تو مدرسه میترسم :/ بعد نگاهشون میکنم میبینم اینا خیلی فلان‌ان و اصلا در حد بلاگری نیستن (آره من خودمونو تا حدی خاص و اینا میبینم! واقعا شعور بلاگرها رو بیرون کم میشه پیدا کرد.) ولی راهنمایی من بودم‌. بهار دوستمم بود که اصلا بعد از خوندن وبلاگ اون وبلاگ زدم. آبان هم تو مدرسه‌مون بود و حتی تو سرویس هم بودیم. یه بلاگر دیگه هم هست شاگرد مامانمه :))) یکی از دوستامم هست یه بار که خونمون خوابیده‌بود براش وبلاگ زدم :)) ولی خا اینا انسان‌های باشعوری هستند شدیدا! که اگه نبودن جمع میکردم میرفتم! یه بار دهم که بودم یه اتفاقایی افتاد و میخواستم وب رو هرچه سریعتر حذف کنم. گوشیمو نبرده‌بودم مدرسه و با گوشی یکی از بچه‌ها اومدم وب رو زدم حذف شه. بعد پاک کردم همه‌چی و اینا. ولی خا فهمیده‌بود! بعد چند ماه تو مدرسه سرم تو گوشیم بود و میخواستم وارد منل بشم. یهو سرشو آورد و منم تا اومدم جمعش کنم دید و گفت آها میخوای بری تو وبلاگت؟ بعد فکر کن جلوی بقیه هم‌تیمی‌هام! واااای خدا خیلی بد بود.. :( مونده‌بودم چی بگم واقعا! بعد فکر کن من با اینا خیلی هم حال نمیکردم و کلی بد و بیراه گفته‌بودم بهشون :دی البته خداروشکر تو پستای اخر نبود و چون وب حذف شده‌بود نتونسته‌بود به اونا برسه! واااای خدای من مزخرف‌ترین اتفاق لو رفتن وبلاگ آدمه. :( 

    آمممم چقدر بی‌ربط حرف زدم یهو :-"  شرمنده! 

     

    عکسای امیرکبیر و شریف رو یه‌سری رشته‌هاشو بچه‌ها فرستاده‌بودن برام یعنی همه پسر بودن!!!! تک و توک دخترم اون وسط بود! 

    پاسخ:
    آره آره:))
    (اوه آنه معلومه! کاملا به عنوان یک برتری می‌تونی بهش نگاه کنی:)) )
    خدایااااا فک و فامیلتو جمع کردی توی بلاگ‌ ها:))))

    کاملا می‌دونم چی‌ می‌گی. افتضاحه:| من هزاربار آدرسم رو فقط از ترس احتمال حضور آشناها عوض کردم:دی ولی واقعا ماجرای تو دیگه زیادی افتضاح بود، تبریک می‌گم سیمرغ بلورین بدشانسی رو تقدیمت می‌کنم:)) البته جام طلاش همچنان دست خودمه:)

    اوه عزیزم. این واقعیت تلخیه ولی شریف قُرُق (همین شکلیه دیگه؟) پسرهاست:)) حتی باورت نمی‌شه که توی دانشکده فنی ما هم به سخخخختی دختر پیدا می‌شه:))) آنه برای واقعیت‌های جانعه دست تکون بده و بهشون سلام کن:دی

    و این‌ که من دیوونه اینم که یکی باهام حرف بزنه. دقیقا همین‌جوری یکهو بیاد خاطره تعریف کنه:))) هرچند وقت یک بار این کار رو بکن:دی

    نهههه فک و فامیل نیستن :/ اینا انسان‌های باشعوری هستن! :)) 

     

    هعععی خدا فکر کن طرف رفته یه جوری هیستوریشو بازیابی کرده که ببینه من چیکار کردم -__- تففف -_- :/ 

     

    کلا رشته ریاضی قرق اوناست -_- تجربی باز وضعش بهتره! 

    دارم فکر میکنم اینکه دخترها کم هستن خوبه یا نه و واکنشم چیه و نمیدونم واقعا :/ 

     

    خب پس اعلام میکنم که بدبخت شدی =))) چون من استاد بافتن خاطرات و ماجراهای بی‌ربط به هم هستم و همیشه سعی میکنم جلو خودمو بگیرم! :))

     

    آقا. من درسم نمیاد :( جمع‌بندیمم تموم شده تقریبا. یعنی کلنی تموم شده ولی خا میشه یه‌سری چیزها رو دوباره مرور کرد و اینا تا بهتر جمع بشن. خیلی دیگه داره نافرم میشه هعی از صبح تا شب ۱۲ ساعت بخونی :/ باز مدرسه میرفتیم خود اون مدرسه استراحت محسوب میشد. 

     

    بعد آقا یه چیز دیگه! گفتی کنکور و اینا میدادی و ازمون عمومی هر روز، خب؟ کتابی چیزی داشتی؟ الان من بخوام کنکورها و ازمون عمومی هر روز بدم باید کتابی چیزی بخرم؟ 

    پاسخ:
    چه‌قدر هم پیگیرن مردم:)))) معمولا این‌جوریه که کسایی که وبلاگ ندارن خیلی هم با این فضا اخت ندارن و توش گم می‌شن. اون خیلی حرفه‌ای بوده احتمالا:دی

    بی‌خیال. سعی کن خیلی جنسیتی به قضیه نگاه نکنی چون واااااقعا اذیت می‌شی و می‌بینی اوه همه دنیا بر علیه جنس مونثن:/
    اما بذار بهت بگم من مثلا با پسرهای کلاسمون خیییلی بیشتر از دخترها حال می‌کنم و مثلا دوستم که اکثر اوقات باهاشم همین ساراست که خب توی کلاسمون نیست. کلا همه‌چیز به خودت ربط داره:))

    ^^It sounds intresting

    هی دختر. خودت رو مجبور نکن. من این هم بهت گفتم دو ماه آخر عملا هییچچی نمی‌خوندم و عین اسکل‌ها فقط آزمون جامع می‌دادم. تازه مثلا فکر کن ما این‌طوری بودیم که تا آخرهای اسفند کلاس داشتیم و عملا نمی‌تونستیم تو روز ١٢ساعت بخونیم که، یک مقدار عادی‌ای بود و شما الان حداقل یک ماه رو دارین دو سه برابر حالت عادی یک کنکوری می‌خونین. حق داری واااقعا سخته و یک روزهایی واقعا به خودت استراحت بده:)) یعنی اول سال کنکورم یکی از دوست‌هام بهم گفت امسال خوش بگذرون و هرکاری دلت می‌خواد انجام بده ولی کاری نکن که بعدا حسرتش رو بخوری. و فکر می‌کنم کاملا جامع و مانعه. و من یک روزهایی واقعا دلم می‌خواست درس بخونم و یک روزهایی فقط دوست داشتم با دوست‌هام بشینیم به دیوار بخندیم مثلا:)))

    اوه آره. ببین کتاب‌های خوبی هست که مثلا ۵سال کنکور ریاضی‌تجربی رو باهم جمع کردن توش و خوبه واقعا. مثلا دور دنیای گاج هست، ده کنکور خیلی سبز هم فکر می‌کنم باشه. من خودم خیلی سبز می‌زدم و احساس می‌کنم کمی از گاج منطقی‌تر بود. مخصوصا که باید برای نظام‌جدید سوال‌هاش عوض می‌شد. یک کتاب دیگه هم هست مال نشر خوشخوان که کنکور تالیفی داره و من بعضی اوقات از روز اون می‌زدم. و مثلا آزمون‌های گاج و قلمچی و سنجش و نشانه مدارس برتر رو که شرکت نمی‌کردم رو پرینت می‌گرفتم و یک روزهایی هم اون‌ها رو انجام می‌دادم. همه این‌ها هست. بشین نگاه کن ببین با کدوم‌ها بیشتر حال می‌کنی:) البته کتاب عمومی دور دنیای گاج خیلی خیلی کمکت می‌کنه. یعنی مثلا این‌جوریه که وقت‌هایی که حوصله نداری و می‌خوای وقتت هم هدر نره می‌تونی مثلا بازش کنی یکی از دینی‌های هنر رو بزنی:)) 

    +آنه باید این رو بهت بگم. من واقعا در تمام طول عمرم تحصیلی و غیرتحصیلیم آدم عجیبی بودم نسبت به بقیه آدم‌ها. یعنی می‌دونی کمی با نرمال آدم‌ها متفاوتم:) لزوما چیزهایی که من می‌گم کارهای خوبی نیستن و رگه‌هایی از جنون توشون دیده می‌شه:دی مثلا همین هرروز آزمون‌جامع دادن‌هام

    نکبت -_- 

     

    من خیلی جنسیتی نگاه نمیکنم ولی تو این موارد خیلی حرصم در میاد!! :/ 

    آمم من از اونجایی که کلا با پسرها بزرگ شدم و حتی گاهی خانواده منو پسر خودشون میدونن :| فکر نمیکنم اذیت شم و حتی گاهی میگم پسرها با معرفت‌تر و اینا هم هستن! :)) 

     

    من نمیخونم عذاب وجدان میگیرم :| بعد از بس هی تو اتاق بودم خانواده عادت ندارن منو ببینن و این نافرم میکنه قضیه رو :/ گیر نمیدن‌ها! چون میدونن اگه گیر بدن دیگه نمیخونم. ولی خو یه‌جوریه :/ البته امروز تقصیر مامانمه :/ من داشتم میخوندم که بیدار شد و گفت کی ۱۳ به در درس میخونه بابا؟ و منم کلا بستم گذاشتم کنار :| 

    من کلا اخر هفته‌هام استراحتم! غیر از هفته‌ی پیش که چون دوشنبه‌ش نخونده‌بودم، خوندم. وگرنه کلا چه الان و چه موقع مدرسه جمعه‌ها نمیخوندم. یا نهااااایت ۶ ساعت میخوندم که شرمنده نشم :دی بعد الانم قرار بود جمعه استراحت کنم ولی خا فکر کنم عملا از الان تا جمعه نخونم دیگه :دی کلی فیلم نصفه دارم که هی ظهر موقع ناهار داداشم گذاشت و من نصفه دیدم و مجبور شدم بیام سر درس و دلم میخواد برم ببینمشون! دو قسمت از سریال محبوبم (بیگ بنگ ^_^ یه‌سری فیزیکدانن و خیلی خوبه ^__^ بعد فکر کن یه بار پارسال که داشتم میدیدم یهو دیدم عححححح اینا آزمایش سوال ما رو دارن انجام میدن ^_^ سوال این بود که چوب بستنی‌ها رو یه‌جوری بهم میبافتی و بعد یهو ول میکردی اینا مثه مال باز میشدن و باید بررسی میکردی. بعد اینا سوالای اپن کوعسشن هستن و حل خاصی ندارن. من خودم سوالمو ۳ جور حل کردم و مدل حل دیگه هم باز دیدم تو مسابقه! اره خلاصه که خیلی باحال بود! اگه ندیدی ببین :)) ) رو هم دان کردم تا دوباره ببینم ولی یه هفته‌ست که تو گوشیه و ندیدم :/ 

     

    آها پ برم بشینم یکم سوال دان کنم الان که بیکارم. آمم میگم تو یه وقت فایلاشون رو نداری دیگه من نگردم؟ (تنبلم میدونم خودم :-" ) 

     

    + مجنون =))))) 

    پاسخ:
    حالا واقعا یک چیزی می‌شه:)) هرچی درباره‌ش خیال‌بافی کنی آخر می‌بینی هرطوری که خودش باید پیش بره، پیش می‌ره و فکرهای تو هیچ کاری براش نکرده. خیلی حرص درآره:))

    آره والا سیزده‌به‌در هم شد وقت درس خوندن؟ :))))

    بیگ‌بنگ نازنینم T_T من حتی روی شلدون کراش زدم. چی می‌گی تو؟ :)))
    (ولی می‌دونستی نوشته‌های روی تخته شلدون واقعیه و در طول زمان تکمیل می‌شه و واقعا یک چیزی رو اثبات می‌کنه؟ :))) )

    من قطعا خیلی صبوری کردم که تمام چیزهای مربوط به کنکور رو آتیش نزدم:)) دیروز یکی از برگه‌های تستم رو پیدا کردم و الان پشتش دارم چرک‌نویس ریاضیم رو می‌نویسم^^ فقط برنامه‌هایی که نوشته بودم رو دارم از اول تابستون تا خود کنکور، چون بهشون خیلی افتخار می‌کنم:))
    اما یک کانال می‌شناسم که هممه سوال‌های آزمون‌ها رو می‌ذاره. بذار برات بفرستمش توی تلگرام:))

    + من اجازه دارم به خودم بگم:]

    و واسه همینه که راجع‌ به کنکور و دانشگاه و فیلان هیچ خیالبافی‌ای نمیکنم :/ 

     

    تو برنامه‌ی خود مدرسمون که فقط روز اول عید و بعدازظهر روز قبلش تعطیله :/ فکر کن :/ برنامه‌ی وحشتناکیه :دی 

     

    وااااای وااااای شلدون *__* خییییلی خوبه لعنتی ^_^ با یکی از بچه‌ها هی تو مدرسه اهنگ سافت کیتی رو میخوندیم *_* آه شلدون ^_^ 

    (عححح واقعا؟ دقت نکرده‌بودم! چه باحال :)) ) 

    راستی یانگ شلدون رو هم دیدی؟ اونم باحاله :دی 

     

    من فکر نکنم کار خاصی باهاشون بکنم :دی بیشتر تو فکر اینم کتابامو بدم به یه کنکوری! اخه توش نمینویسم اصلا! 

    منم میخوام برنامه‌هامو نگه دارم ^_^ گوگولی‌ها ^_^ 

     

    + ایح :/ 

    پاسخ:
    اوه کام آن بابا:/ چه خبره مگه؟ :/
    خدایااا:)) اون‌جاش که مجبور کرد پنی رو که براش سافت کیتی رو بخونه:)))
    نهه. ندیدم. چیه؟ :))

    اوه من هم فروختم یه سریشون رو:] بقیه رو هم دادم به سال پایینی‌هام:))

    بابا باور کن من راجع به هرچی نشستم خیالبافی کردم برعکسش شده :| در نتیجه راجع به کنکور میخوام خیالبافی نکنم! 

     

    واااای خدا عالی بود! ^_^ :))))) 

    راجع به بچگی‌ها شلدونه. دو فصل هست همش. بعد دقیقا تا شلدون تموم شد اونم تموم شد و قسمت‌های اخرشون مثه هم بود. جالبه :)) 

     

    منم فکر کنم همینکارو کنم!

    پاسخ:
    اون کام آنه رو به مدرسه‌تون گفتم:)))
    بابا من هم که خدای خیالپردازی نکردن بودن و هرکی می‌پرسید چی می‌خوای قبول شی می‌گفتم نمی‌دونم و در واقع هیچی. فقط می‌گفتم چیزی که می‌دونم اینه که می‌خوام برم شریف:)) و فکرش رو بکن. دقیقا یک جوری شد که همون یک خیالبافی‌م هم نشه:)))

    خدایااااااا:))) نمی‌دونستم:))) برم ببینمش:)))) گوگولی زیبا^^

    واقعا کامااان =/ بعد تازه جمعه آزمونم داریم و کلاس هم داریم :| ولی من که عمرا آزمونو بدم! کلاس رو ولی مجبورم که اونم لپتاپ رو روشن میکنم و کار خودمو میکنم :)) 

    اگه من خیالبافیم نشه باید برم شریف =| =)))) چون من ابدا دلم نمیخواد برم شریف :| بعد منم همش میگم نمیدونم. هی مادرجونم هر دفعه میگه خب بگو چی میخوای که من برات دعا کنم. منم میگم شما دعا کنید من رتبه‌م خوب شه، بعدا تصمیم میگیرم حالا :) 

     

    برو برو :)) خیلی باحاله اون شخصیت شلدون تو جلد یه بچه :)))

    پاسخ:
    گفته بودم حقا که فرزند خودمی یا بگم؟ :)))
    خوب می‌کنی. من هم یک‌جورهایی نمی‌فهمیدم که دوست داشتم برم اون‌جا:/

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">