امروز دومین روز از اون ده روز تعطیلی که قرار بود بترکونمش با درس و تفریح هم گذشت.
فکر میکردم یه روزشو با گروه میرم اردو و 9 روزشو میرم بابل و از این خونه به اون خونه می چرخم و برا خودم حال می کنم پیش دخترعمه ها:)
گروه که اردو رو کنسل کرد با خودم فکر کردم حالا یه روز بیشتر میرم بابل. حالا اشکالی نداره که!
مامان اینا حتا به بابل رفتنم رضایت ندادن و با خودم فکر کردم هرروز با یکی از دوستام تا ظهر میرم اینور اونور و بعد هم تا شب درسم رو می خونم!
دیروز رفتم لیست فیلمای سینما رو درآوردم و با تمام وجودم دوست داشتم که 6 تا از اون فیلما رو روی پرده سینما ببینم. به هرکسی که فکر میکردم شاید یه ذره باهاش بهم خوش بگذره پیام دادم که بیاد فردا بریم بیرون. هرجا که اون میگه و هر زمانی که اون می خواد!
اما هیچی نشد! امروز موندم تو خونه و به شوفاژا زل زدم بلکه با انرژی که بهشون میدم گرم شن، اتاقم رو جمع کردم و کیک درست کردم! دریغ از یک سکانس فیلم و دریغ از یک کلمه درس!!
حالا انقدر بی حوصله و ناامیدم که آرزو می کنم زودتر این تعطیلات تموم شه و روند زندگی همونقدر عادی بشه که باید باشه :)
- ۰ نظر
- ۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۷:۴۲