پنجره زرد

از این پنجره تمام رنگ ها تجزیه می‌شوند به رنگ زرد روشن:)

پنجره زرد

از این پنجره تمام رنگ ها تجزیه می‌شوند به رنگ زرد روشن:)

پنجره زرد

دیدن منظره‌ها از پنجره یعنی آنها را با دید مضاعف دیدن. هم دیدن با چشم، هم دیدن با دل.
کاناپه قرمز | میشل لبر

stained windows

همین امشبو داریم:))

دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۲۲ ب.ظ

اگر سال‌ها بعد، از من بپرسی شب تولد 19 سالگیت چگونه گذشت؟ خواهم گفت با افسردگی! احتمالا بعد ها مرضی یافت می‌شود که مردم هرسال در شب مشخصی افسردگی حاد می‌گیرند. مثلا سالگرد تولدشان، نوبل گرفتنشان یا شاید فوت یکی از عزیزانشان! تا جایی که ذهنم یاری می‌کند از هفت سال پیش تا الان، هفت سال پیاپی است که شب 27آبان برایم شب غیر قابل تحملی‌ست! اما امسال انگار با تمام سال‌ها فرق دارد. دلتنگی عجیبی پشت پلک هایم را گرفته. نه مثل دیشب که اشتیاق حرف زدن با تو را داشتم و حرفم را که زدم حالم بهتر شد! نه مثل دیشب نه مثل هیچ شب دیگر.

امروز از دست قراری که یک عمر برای رد کردنش معذب بودم، راحت شدم. رفتم سر قرار و ناهاری را که باید از سلف آزاد می‌خریدم را مجانی به عنوان هدیه تولد خوردم:) امروز کسی را دیدم که یک سال و حدودا نیم است که اظهار نفرت از او را فریاد می‌زنم. رفتم توی دفتر و برای خودم چای نارگیل عزیزم را ریختم و درباره شلوغی ها و وضع درسی با او صحبت کردم. دلسوزانه کمکم کرد و یک کلاس زبان عالی پیشنهاد داد:) روزهایی که مدرسه می‌روم برای رفع اشکال، بچه ها خیال می‌کنند دائره المعارفی، گوگلی، چیزی هستم! از دنیا و مافیها، درون سلول، میان ستاره ها، دانشگاه، مدرسه، کنکور، حتا احکام نماز و دستورپخت آش رشته(!!) سوال می‌پرسند. حقیقتا از سخت‌ترین روزهای دنیا به حساب می‌آیند. تا به حال نشده از سوالی سربلند بیرون نیایم ولی هردفعه احساس خوشحالی بی مانندی درونم را پر می‌کند. امروز بهتر از همیشه سوال جواب دادم، به بچه ها مشاوره دادم و عملکرد مدرسه را نقد کردم!:) از قضا که امروز بعد از سه هفته پیاپی اولین دوشنبه ای‌ست که هنوز چیزی را به افتضاح ترین حالت نشکانده‌م:)

میبینید همه جملاتم منفی شروع شد و مثبت تمام شد:) این یعنی امروز نباید روز خوبی می‌شد اما باران صبح هدیه ای بود که برای تولدم برگزیدمش. احتمالا امروز نباید خوب پیش می‌رفت اما رفت و من همچنان قانون شب تولدم را نقض نمی‌کنم. احتمالا حتا به قیمت هزاران هزار تبریک و لبخند:))

افسرده‌م نه چون اینترنت ها قطع شده و دیگر واقعا شده ایم همان کشور عقب مانده معروف. و نه چون شرایط کشور شبیه جنگ داخلی شده و موقع خروج از دانشگاه مجبورم تک تک درها را به امید باز بودن امتحان کنم! حتا نه چون ساج می‌گوید مردم مرده‌اند و نه چون دولت دم بر نمی‌آورد.

احتمالا چون دلم برای 18 سالگی زیبا و باشکوهم تنگ می‌شود. احتمالا چون هیچ سال دیگری پیش نمی‌آید که در آن هم داداش داماد شود و هم پسردایی‌م. چون دیگر هیچ‌وقت با این حجم از خامی و سردرگمی در دانشگاه قبول نمی‌شوم. چون دیگر مجبور نیستم کسانی را تحمل کنم که دوست می‌پندارمشان و دشمن می‌بینمشان! چون دیگر در هیچ سالی از زندگی‌م بی گواهینامه رانندگی نمی‌کنم. چون دیگر اولین باری نیست که سه روز تمام پیاده روی می‌کنم.

و دوست ندارم 19 بیاید. چرا؟ فعلا بزرگترین دلیلم این است که از مسئولیت بزرگی مثل رای دادن ابا دارم:)

اگر در آداب شب تولد چشم بستن و در دل آرزو کردن و شمع فوت کردن وارد شده ست، جسارتا آرزوی من را بگذارید کنار تحت عنوان "پیشرفت، نه برای خودم که برای همه جامدات و سیالات و جانداران:)"

  • ۹۸/۰۸/۲۷
  • نورا :)

نظرات  (۸)

اصلا راضی نیستم که بلاگ باز می شه و بلاگفا نه!

 

تامام.

پاسخ:
[زبون درازی]
منم هفصد و پنجاه بار وبتو باز کردم به این امید که شاید از دو دیقه پیش تا حالا سروراشون رو به ایران انتقال داده باشن:دی

نه اجازه بده اینم بگم که قیافه ت دیدنی بود (آیکون خنده ی حضار، آیکون غش و ضعف شدید از خنده)

 

در اولین فرصت اون فیلمو بفرست برام.

پاسخ:
تاااازه قرار بود به قیافه‌م نگاه نکنی شما:))))
هرررگز:)
هروقت به گوشیم دسترسی پیدا کردی میتونی ببینیش:) 

اولا که از مادر نزاییده کسی بگه من می تونم به قیافه رفیقم نگاه کنم یا نه.

دومن که به بچه ها سپردم گوشیتو هک کنن.

سومن که اگه پسورد بلاگمو یادم بود چه بسا که باز چتر می شدم اینجا.

چارمن خاک تو سرشون کنن دو دستی!

 

مکتوب؟

(هی می خوام بگم مکتوب هی مطمئن نیستم که می دونی یعنی چی یا نه!؟)

پاسخ:
اولا که باااااش
دومن که باااااااعش:)
سومن که وا مگه تو ایمیل بهت نمیگه؟
چارمن که اها یادم اومد ایمیلا عم کار نمیکنن😅

ها؟ وات ایز دت؟

چرا پستتو پاک کردی آدرس اشتباه رفتم اولش :/

 

پائولو کوئیلو تو یکی از کتابای مسخره ش (دوسشون دارما، اما انی وی مسخره ن) می گه که عربا وقتی می خوان بگن یه چیزی نهایی و قطعی شده (و مو لای درزش نمی ره) می گن مکتوب! (یه کتابم به همین اسم داره!)

 

خلاصه که نمی دونم عربای کجا و نمی دونم کلا حرفش مستند هست یا نه، و حتی نمی دونم چرا یادش افتادم اما دلم می خواد ته حرفام بگم مکتوب؟ :دی #خل_ام_خودتونید

پاسخ:
نمیدونم:)

خوبه که روشون تعصب نداری چون ممکن بود قطع ارتباط کنم باهات:دی
خوووبه:) هردفه که میگی باید فکر کنم ینی چی اینی که میگی! بعد یادم میاد:| یه، ده بیس ثانیه ای طول میکشه:) 
  • میم ِ شما :)
  • رو پائولو کوئیلو؟

    کتاباش آدم رو دچار توهم می کنه اساسن! ولی به هر حال توهم های خوشایندیه که گاهی لازمه برای کارهای خل خلانه انجام دادن!

     

    فلذا انقد می گم که تو دهن توام بیفته و همه رو خل کنیم باهاش!

    مکتوب؟

    پاسخ:
    اوهوم
    یسک یو سی رایت:)

    Maktoob
    😎
  • میم ِ شما :)
  • اومدم بگم اگه امسال رای بدی اسمتو از شناسنامه م حذف می کنم.

     

    مکتوب؟

    پاسخ:
    یعنی میگی از اولین فرصت رای دادنم استفاده نکنم؟
    نات مکتوب بابا:|
  • میم ِ شما :)
  • من شنبه صب می رم ثبت احوال پس

    پاسخ:
    عجله نکن حالا. صبر کن:) 
  • میم ِ شما :)
  • ها راست می‌گی عجله نمی‌کنم

    دعا می‌کنم کسای درستی رو انتخاب کنی که خدا انقد بهشون لطف داره که رای نمیارن :دی

     

    پاسخ:
    اصلا نمیفهمم منظورتو!! :|
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">