3
پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۲ ب.ظ
٣١/۶/٩٨
روز سوم، روز آیین ورودی بود. پر از شوق و ذوق و دوستی های پنهان و آشکار.راحله رو هم دیدم و اون همه ذوقش از دیدنم عجیب بود! دوستش داشتم و باید یادم بمونه که چه قدر! :)
ثبت نام هم برام ذوق داشت خیلی. من باورم نمیشد رشته قبولی ام رو. تنها مدرک رجوعم سایت سنجش بود و رفرش های پی در پی! با ثبت نام دیگه همه چیز ثابت میشد. به من، به آموزش، به دانشگاه و از همه مهم تر به نگهبان دم در که پیگیر کارت دانشجوییه! خب اون روز هم روز ثبت نام ما بومی ها نبود! با اعصاب داغون و خستگی بی حد رفتم خونه و یاد گرفتم ذوق کور شدنی نیست! چه با خستگی چه با هرچیز دیگه. یه چیز دیگه هم همونجا فهمیدم. تعصب داشتن روی اسم دانشگاه، جامه تنگیه که زیبا نیست چندان هم، چه با نام شریف چه با نام تهران:)
- ۹۸/۰۷/۱۱