قسم به تلاش! (برای کنکوریها)
سلام
این پست برای کنکوریهاست. برای آنه و مائده و استیو و گربه و گیلبرت و ستوده و تربچه که احتمالا دیگه سر نمیزنه به وبلاگش و برای همه کنکوریهای دیگهای که نمیشناسمشون! راستش از شهریور دوست داشتم یک پست کمکی براتون به ارث بذارم که احتمالا خیلی چیزهای بیشتری هم برای گفتن داشتم اما فکر نمیکردم تجربههای من خیلی هم تجربههای درستی باشن. اگر بخوایم طبق مشاورههای کلیشهای پیش بریم برای من دقیقا یک چنین اتفاقی افتاده احتمالا:
اما الان دیدم که اکثر دوستهام کمی ناآروم و مشوشن. فکر کردم شاید وقت درستی برای منتشر کردن این پست باشه. به علاوه این که شاید واقعا چیزی از تجربیات داغونم بتونه کمکتون کنه، چون خب به هرحال به نظر، نتیجه خوبی داشته!
اول از همه باید بهتون بگم مطمئن باشید که سبکتون رو پیدا کردید و دیگه به هیچچیز دیگهای گوش نکنید. یادتون باشه نورا از چه چیزی متنفر بوده و هست؟ مشاورههای کلاسیک و کلیشهای کنکور!! از این که بگن حتماً با یک دفتر کنار دستت، تحلیل آزمون کن. از این که بگن خلاصه هات اشتباهه و حتماً باید نمودار و فلش بکشی. از این که بگن دینی رو خوابیده بخون و ریاضی رو پشت میز! از این که بگن گلگاوزبون بخور و زود بخواب. از این که بگن همه مثل همن چون می دونی من ١١سال، دقیقاً ۱۱ سال جنگیدم با این تفکر. توی مدرسه که یک کارخونه انسان سازیه، زجر کشیدم و دقیقاً سال دوازدهم فهمیدم من اشتباه نیستم، فهمیدم طغیان نیاز نیست، فقط کافیه خودم باشم.
من تشخیص دادم اگه درس زبانم درس آخر عمومیهام باشه نمیرسم reading رو کامل بزنم پس جابهجاش کردم، چیزی که حرام بود! من فهمیدم وقتی سر درس ها خوابم میگیره قرار نیست به زور نسکافه و چای غلیظ بپرونمش. کاری که میکردم این بود که همونجا، وسط درس، روی جزوه چند دقیقه میخوابیدم. من اینطوری خودم رو شناختم که خوندن جزوههای استادهای برتر کنکور کمکی به من نمیکنه پس خیلی ساده نخوندمشون و به جاش کتابها رو اینقدر خوندم تا متوجهشون بشم. میفهمین؟ اگر فکر میکنید وارد کردن ساعت مطالعه نیازه، باید این کار رو بکنید. نه چون مشاورها میگن، چون شما خودتون میخواید!
این بال اول من بود: خودباوری!! به طرز عجیبی اعتماد به نفس داشتم و نمیدونم این اعتماد به نفس بود که برای من نتایج خوب میآورد یا نتایج خوب، اعتماد به نفس به همراهشون داشتن؟ به هرحال میدونم این لازمه هر بُردیه (و میدونین شاید شما به این حرف من اعتقاد نداشته باشید که من در هر صورت میگم حق با شماست و چیزی که قبولش دارید.)
بال دوم من برمیگرده به یک بیماری روانی که احتمالاً خیلیهاتون در جریانید که من دارمش و شاید خیلی های دیگه هم داشته باشن. من یک کمالگرای واقعی بودم. به نتیجه فکر نمیکردم چون شکست من رو میترسوند و میدونین؟ خیلی عالی بود که من مجبور بودم به نتیجه فکر نکنم. میدونم الان شما آدمهای کمی رو میبینید، قصههای کمی برای دنبالکردن دارید و اینجاست که تخیلتون خیلی خیلی میزنه بالا! باید بگم دوستان مثلا به شلدون فکر کنید، به انیمهها و کتابهایی که دیدید و خوندید. به درس هاتون. باهاشون دوست باشید! از شیمی خوشتون نمیاد؟ به خاطر اینه که دقیق نمیخونیدش و براش وقت نمیذارید. دینی عذاب محضه؟ نه بچهها! باور کنید یا نه، یکسریها هستند که از عشقشون به همه اینها میرن معارف میخونن توی دانشگاه یا میرن حوزه ادامه تحصیل میدن. خب به نظر من علاقه درست کردنیه و این جوری نیست که بشینید فکر کنید باید اینها رو دوست داشتهباشید. فقط کافیه که واقعا عمیق به همه چیز نگاه کنید، میبینید که همه چیز زیبایی های خودش رو داره!
فکر میکنم آنه بدونه من به طرز وسواسگونهای باید تمام تستهایی رو که داشتم میزدم، باید تمام آزمونهایی که در دسترسم بود انجام میدادم و باید همه مفاهیم رو عمیقا متوجه میشدم حتی اگر از درسها عقب بودم. (اگر دوست دارید به کامنتهای این پست رجوع کنید!) و این معنیش کتابهای زیادتر و تستهای زیادتر و ساعت مطالعههای نجومی نبود! معنیش عمیقتر شدن توی اون یک کتاب تستی بود که خودم برای هر درس داشتم. مرور چندباره هایلایتیها، تمیز زدن تستها و تمیز نگهداشتن کتابها. من حتی اینقدر وسواسی بودم که حتی نمیتونستم توی یک مجموعه تستی که داشتم میزدم از یک شماره بپرم، اصلا ننویسمش یا جاش رو خالی بذارم! همه میگن این وسواس کلهپاتون میکنه؟ نه! وقت زیادی از من میگرفت اما بال من بود برای اوج گرفتن.
منظورم این نیست که حالا دوماه مونده به کنکور وسواس رو توی خودتون پرورش بدین. (حتی اگر ندارینش کلا برید به خودتون افتخار کنید. چون اینطوری نیست که از نظر روحی تحت فشارتون نذاره، ساییدگی براتون نداشته باشه و همه اینها! مثل همه اخلاقها و عادتهای بد، این هم سختیهایی داره!) منظورم اینه که از خودتون، ابزارهایی که دارید و هرچیزی که دم دستتونه درست و دقیق استفاده کنید.
فکر میکنم با همه اینها شرایط الان خیلی متفاوته. شما قویتر از من و خیلیهای دیگهاید. من احتمالا توی همون آبان جا میزدم چون دیوونهم میکنه این که ندونم دقیقا بعدا چه چیزی قراره پیش بیاد و چه جوری باید برنامهریزی کرد؟ میدونم شرایط محیطی همه چیز رو سخت میکنه. موقع امتحانات نهایی ما نمیتونستیم برای درس خوندن مدرسه بمونیم و من مجبور بودم توی خونه این کار رو بکنم که کاملا فقط برای من فرسایش بود. (این پست رو ببینید.) الان وضعیت شما جوری شده که دوماهه توی خونه اید و برای همینهاست که میگم خیلی قویترین. اما بذارید یک چیز دیگه هم بهتون بگم بچهها! هیچکس، دقیقا هیچکس مسئولیت نتایج شما رو به گردن نمیگیره، باور کنید هیچکس! ممکنه معلمتون بهتون چیزی رو اشتباه درس بده اما براش مهم نیست اگر شما به خاطر اون، تستی رو اشتباه بزنید، مهم هم باشه کاری از دستش برنمیاد دیگه! شما مثل یکی از هزاران دانشآموزش هستین که هرسال کنکور دارن. این شمایین که کنکور براتون مهمه، نه خانوادهتون، نه معلمهاتون و نه دولت کشورتون! مثلا ما یک معلم شیمی داشتیم که دوستان باور کنید یک افتضاح به تمام معنا بود و هرچی یاد میگرفتیم فقط لطف خودمون به خودمون بود که درس رو میخوندیم. من اوائل میگفتم اگر همه، هی خودشون درس بخون وو درصدهای بالایی بیارن باعث میشه این آدم بیشتر به خودش مطمئن بشه و حتی کمتر از این هم درس بده دیگه از این به بعد! پس من به کمپین «من شیمی نمیخوانم» میپیوندم! لعنت به اون معلم، لعنت به تفکرات والا و ارزشمند من و لعنت به این شرایط که باید دست از ارزشها کشید ولی همینه! نهایتا کسی نمیگه آخی امسال برای تو سال سختی بود، بیا یک صفر از جلوی رتبهت بردارم! متوجه میشین؟ نهایتا این خودتونین که مسئول همه چیزید و این اتفاق توی انتخاب رشته بدتر هم میشه. همه با یک عالمه فشار تنهاتون میذارن که خودتون پای تصمیمتون وایسید حتی اگر اونها براتون انتخاب کرده باشن!!
فکر میکنم زیادی حرف زدم و کمک خاصی هم نتونستم بکنم:( میخواستم به خودتون مطمئن باشید و تلاشتون رو بکنید و نهایتا همهچیز رو به خدا بسپارید. حالتون رو با این زمان خوب کنید. فکر کنم یکبار باز هم به آنه گفتم، من نمیتونستم توی اتاقم تمرکز کنم و کاری که کردم این بود که تمام چراغهای اتاق رو خاموش کردم و فقط یک نور چراغ مطالعه انداختم روی میزم تا هیچجا رو جز اونجا نبینم. یعنی میخوام بگم کارهای کوچکی نیازه برای خوب کردن حال خودتون. و نمیخوام مثل همه رومخهای روانی تاکید کنم که بعدا دلتون برای امسال تنگ میشه و بعدا میبینید که کنکور چهقدر بیارزش بوده و اینها چون خب الان اینها داره شما رو اذیت میکنه و برای شما مهمه. ولی میخوام بگم کاری کنید که بعدا غبطه این تلاشهای امسالتون رو بخورید که احتمالا هیچوقت نمیتونید دوباره به دستش بیارید.
و میخوام در نهایت این جمله رو که زیبا پارسال به من هدیه داد بهتون بگم و بعد دیگه حرف نمیزنم و میذارم یک موسیقی زیبا روزتون رو قشنگتر کنه.
Do your best,
Forget the rest !
A girl with smile | Kim Yoon | Misty Rain (piano collection)
دریافت
- ۹۹/۰۲/۰۹
دمت گرم که نوشتی :)