قرنطینگاری
همه اونهایی که چارلی گفت اما بذارین من هم دوباره بگم.
قراره که دوربینهامون رو نجات بدیم یکجورهایی و من فکر میکنم اگه چارلی این پیشنهاد رو نمیداد تا آخر این دوران دوربینم تنها و بیکس میموند و حتی دلم هم براش تنگ میشد ها ولی نمیرفتم سراغش!
به هرحال قراره هرروز یکی از این عکسها رو بگیریم به شرط این که توی خونه باشیم یا نهایتا تا سر کوچه بریم و روزهای قرنطینه رو یکجوری برای خودمون جذابتر کنیم:)
و نمیدونم چه دلیلی داره واقعا که من بگم این رو وقتی همه شماهایی که اینجا رو میخونین قطعا قبلش پست چارلی رو خوندین. اما چهچیزی خوشحالکنندهتر از این که شما هم همراه این عکسهای ما بشید؟ باور کنید همهی اینها رو با یک کم خلاقیت و دردسر بیشتر میتونین با دوربین گوشی هم بگیرین:))
و مشخصه دیگه که پوستر کار چارلیِ همیشه خلاقه؟ :)
پ.ن: راستش من هنوز نمیدونم دوست دارم توی پستهای متوالی بذارم عکسها رو یا توی یک پست پشتسر هم. بعدا تصمیمم رو مینویسم:))
ب.ن (بعد نوشت): تصمیم گرفتم عکسها رو متوالیا توی یک پست دیگه بذارم:)
و لطفا بذارین این رو هم بگم. من حتی خیلی خیلی زودتر از چارلی شروع کردم به نوشتن پست و باورتون نمیشه ذرهای تمرکز نداشتم. به این صورت که توی اتاقم نشسته بودم و دقیقا توی نیمساعت، ٧ بار صادق اومد در زد و هردفعه یکچیز بیخود میپرسید. باید مثال بزنم تا عمق قضیه رو متوجه بشید. یکبارش این بود که اگر مژههام بشکنه باید چیکارشون کنم؟ و من اینجوری بودم که خب بکنشون بنداز دور:))) و خب از اونجایی که امشب صادق اینها خونهمون هستن، زیبا توی اتاق منه و ناناستاپ صحبت میکرد در حالی که من داشتم سعی میکردم حداقل یک خط توضیح این چالش رو بنویسم و الان اومدم توی حموم تا ذرهای تمرکزم بیشتر بشه. یعنی تنها جاییه که میتونم تنها باشم!! :/
- ۹۹/۰۱/۱۵
سلام :))
اون پرندهها هم یک نوشتهای پشتشون دارن نه ؟
عکستون قشنگ شده D: