پنجره زرد

از این پنجره تمام رنگ ها تجزیه می‌شوند به رنگ زرد روشن:)

پنجره زرد

از این پنجره تمام رنگ ها تجزیه می‌شوند به رنگ زرد روشن:)

پنجره زرد

دیدن منظره‌ها از پنجره یعنی آنها را با دید مضاعف دیدن. هم دیدن با چشم، هم دیدن با دل.
کاناپه قرمز | میشل لبر

stained windows

Eternal sunshine of a spotless year

دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ب.ظ

راستش رو بگم؟

عزیزم من خیلی به ٩٩ امیدوارم. یعنی می‌دونی فکر می‌کنم قوی‌ترم، همه‌چیز روشن‌تره و از همه مهم‌تر بوی بهار و بارون‌های ریز ریز میاد.

برای امسال یک تصمیم گرفتم که ممکنه واقعا توش خوب نباشم، اما خب من رو راضی می‌کنه که حداقل یک تلاشی در جهتش کردم. چیزی شبیه همون تِم سال که سارا هم درباره‌ش نوشت و چیزی شبیه اسم‌هایی که برای هر تولدم تا تولد بعدی انتخاب می‌کنم که احتمالا چون چارلی امسال درباره اون هم نوشت دیگه همه‌تون آشنایید باهاش:) من می‌خوام توی سال ٩٩ حواس‌پرتی‌م رو جا بذارم. تو واقعا نمی‌دونی چه‌قدر ناامید‌کننده‌ ست که تمام روز دنبال چیزی بگردی که گذاشتیش یک‌ جای خوب تا گم نشه! نمی‌دونی وقتی مسواکت رو می‌شوری و یادت میاد که پشت دندون‌هات رو مسواک نزدی چه حال احمقانه‌ای بهت دست می‌ده. نمی‌دونی شب‌های آخر پاییزهای تهران واقعا سرمای اذیت‌کننده‌ای داره اگر کاپشنت رو جا گذاشته باشی توی خونه. و این که خب احتمالا نمی‌دونی نگاه سرزنش‌گر آدم‌ها وقتی برگه‌های آزمایش رو جا می‌ذاری چه شکلیه و وقتی شب قبل از تحویل بهت یادآوری می‌کنن که حتما بنویسی گزارش‌کار رو (خب با این‌که تو یادت نبوده و اون یادآوری واقعا کارساز بوده) چه‌قدر حرص‌درآره! و احتمالا در هر ماه حداقل یک هفته رو گرسنگی نکشیدی توی تمام روز فقط چون یادت رفته ناهار سلف رزرو کنی! 

و یک چیز دیگه. می‌خوام امسال هفته‌ای یک‌بار به نقشه تهران خیره بشم. فقط همین. برای یک ربع به اون نقشه خیره بشم تا همه خیابون‌ها و بزرگراه‌ها و تقاطع‌ها رو یاد بگیرم. فکر می‌کنم بعد از ١٩سال زندگی توی این شهر بهش بدهکارم که کمی بلدش باشم. گرچه احتمالا خیلی هم ناراحت نمی‌شه اگر متوجه باشه که من واقعا توی حفظیات یک فرد افتضاحم.

می‌خوام توی سال جدید، تمرکز بیشتری داشته باشم. دست از اسکرول کردن بردارم، چیزی که باعث شده حتی ده دقیقه تمرکز برای من به یک فاجعه واقعی ختم بشه! دیشب اینستام رو پاک کردم از روی گوشیم، هر ٧٢تا اس‌ام‌اس نخونده‌ و تبلیغاتی‌م رو بالاخره پاک کردم و از شر اون شماره قرمز بالای نرم‌افزار راحت شدم، تلگرامم رو خلوت کردم، سرچ هیستوری گوگلم رو پاک کردم و اوه عزیزم باورت نمی‌شه، ۵تا وبلاگ جدید رو دنبال کردم. واقعا امسال از خودم انتظار دارم با دقت بیشتری وبلاگ‌هاتون رو بخونم و واقعا بشناسمتون. بالاخره می‌خوام منفعل نباشم توی این فضا و اگر چیزی بود درباره پستی، فقط بگمش. یعنی می‌دونی باید کم‌تر به «خب‌ که چی؟» یا حد تاثیرگذاریم فکر کنم. اون‌موقع فکر کنم دوست‌داشتنی‌تر به نظر می‌رسم که خب واقعا مهم هم نیست اما کمی از احساس به‌دردنخور بودنم رو کم می‌کنه.

و اوه عزیزم. اون کافه ولیعصر که توی یک زیرزمین روشن و نارنجیه، با دیزاین مینیمال گل و رنگ سبز روشن و پنجره‌هاش روی سطح خیابونه و موقع گشت‌وگذارهای بی‌هدفم با محمدعلی پیداش کردم، منتظره. منتظر من و سارا که بریم و با هم یک نوشابه سفارش بدیم و مثل همیشه توی تقسیم کردنش به مشکل بخوریم!

می‌خوام کتاب‌های بیشتری بخونم و برای همشون یادداشت بنویسم، زبان فرانسوی یاد بگیرم و نگار رو مجبور کنم که روی پیانو‌های دانشکده موسیقی بهم پیانو یاد بده. دوست دارم بتونم زیبا و روون انگلیسی صحبت کنم، به عشق ورزیدنم به ریاضیات هم‌چنان ادامه بدم و کمی از فلسفه سر دربیارم. چه اهمیتی داره که علی فکر می‌کنه باید به من درباره لذت کد زدن توضیح بده چون من بلد نیستم کد بزنم؟ همین که ماریا رو دارم باعث می‌شه انگیزه داشته باشم توی این‌ مورد و ادامه‌ش بدم و می‌خوام یاد بگیرم که چه‌طور سرچ مفید کنم و چه‌طور نترسم.

می‌دونی جانم تا الان هم این‌طوری بودم که برای کسی از قابلیت‌هام نمی‌گفتم و به نظرم خب خیلی خودخواهانه و متکبرانه‌ست که به بقیه خودت رو نشون بدی. می‌دونی هم‌چنان حرف بقیه برام مهم نیست و این خوشحالم می‌کنه و می‌خوام امسال کمتر، خیلی کمتر از قبل از ابراز نکردن خودم ناراحت بشم! می‌دونی یعنی این‌ چیزیه که تو وجودمه، نمی‌تونم خودم رو نشون بدم و بگم بهتر از بقیه‌ام اما خب ناراحتم هم می‌کنه اگر لایق چیزی باشم و بقیه ندونن. به هرحال قراره ناراحت نشم و اصلا کی اهمیت می‌ده؟ مگه فکر بقیه بزرگت می‌کنه؟ دختر کمتر حرف بزن و بیشتر انجام بده. چه‌طوره این شعار امسال باشه؟ کمتر حرف بزن و بیشتر انجام بده:)

 

پ.ن1: کجان اون ٧نفری که مستقیما به من گفتن اگر نتونستی با حجت‌خواه اندیشه ورداری، با سیدوکیلی بردار؟ و خداوکیلی گل بگیرن در اون کانالی رو که مثلا استاد‌های عمومی‌ رو معرفی کرده و گفته سیدوکیلی امتیازش خیلی بالاست! خدایا:)) امروز صبح رفتم توی سامانه آموزش مجازی دانشگاه و فکر می‌کنی چی‌؟ دو تا فیلم 1ساعته برامون گذاشته و گفته دانشجویان گرامی لطفا با رجوع به کتاب و منابع موردنیازتان، خلاصه فایل‌های ارسالی را به صورت پاورپوینت برای بنده ارسال نمایید. :/

بهتون قول می‌دم اگر می‌رفتم دانشگاه این‌قدر کار و درس روی سرم نریخته بود:)) من مثلا قرار بود این‌ ترم درس‌خون بشم، جزوه‌هام مرتب باشه و هرروز با سارا برم کتاب‌خونه:))

پ.ن2: می‌دونی؟ لازم نیست توی اینستا یاد دوست‌های قدیمی هم‌مدرسه‌ای ۶سال پیشت بیفتی. چون ممکنه یکهو با عکس‌هایی ازشون مواجه بشی که خب سخته باورش، اما ریش دارن و دست‌هاشون مردونه‌ست و توی دست یک ‌دختر با مانتوی سرخابی جیغه! حداقل انقدر گشتم مطمئن بشم ٢سال پیش که دیدمش دختر بوده!! و خب من اگر این رو نمی‌گفتم ممکن بود یکهو بمیرم انقدر که نگه‌ داشتنش سخت بود! :|

پ.ن3: به یک هیجانی شبیه اون صحنه آخر اپیزود پنجم فصل سوم anne with an E نیاز دارم. دور آتیش حلقه‌ بزنیم و به هم قول بدیم قوی باشیم و بعد هم راضی باشیم از همه چیز:))

یا مثلا نیاز به یک ماجراجویی دارم، یک سفر تنهایی، یک جای ترسناک جدید، یک تجربه شگفت‌انگیز یا هرچی واقعا. یک چیزی از همین سبک:)

پ.ن4: شما از کجا و با چه نشونه‌هایی می‌فهمین که عاشق شدین؟ چون خب دارم فکر می‌کنم من حتی اگر عاشق هم بشم به روی خودم نمیارم و می‌گم صرفا دارم یک توجه زیادی رو معطوف اون آدم می‌کنم. یعنی خب کاش یک‌سری معیارهای دقیقی وجود داشت براش!

پ.ن5: عنوان هم که می‌دونین. تلمیح به eternal sunshine of a spotless mind. ندیدین؟ اوه چه چیزی رو از دست دادین واقعا!

  • ۹۹/۰۱/۰۴
  • نورا :)

نظرات  (۵)

منم به ۹۹ امیدوارم. یعنی چطور ممکنه ناامیدیا و مشکلاتمونو گردن سالها و رورها بندازیم؟ خورشید خودش در جبر طلوع کردنه 

 

پ‌.ن.۲ _ وای خدا چقدر عجیب! یکی دیگه از دوستای منم همینو گفت. (شیرازیه خودش). منکه تو کفم نمیره هیچ جوره :/// 

 

پ.ن.۴ : نشونه‌هاش چه اهمیتی داره؟ مثلاً ممکنه وقتی تو یه موقعیت خوشحال کننده‌ هستی و کنارت نیست بگی کاش الان اینجا بود. یا وقتی دلت نمیخواد با هیشکی حرف بزنی دستت و فکرت همه‌ش بره رو اسمش و بخوای باهاش حتی شده پنج دقیقه حرف بزنی. یا ممکنه وقتی حس میکنی داره بهت توجه میکنه اخم نکنی و اجازه بدی بهت توجه کنه. اخه برا هرکسی معیارها متفاوتن. 

 

پ.ن.۵ - ندیدم 🙈

پاسخ:
می‌دونی فکر می‌کنم همه‌مون الان بعد از اون‌همه ناامیدی‌های پارسال نیاز به یک باور امیدوارانه قوی داشتیم و سال نو اینشکار رو باهامون کرد:)) واقعا خوبه خب:)
اما حق با توئه. یک‌بار هم نوشته بودم که دقیقا فردا ادامه امروزه و 1فروردین اداه 29اسفنده قطعا:))

پ.ن2: ربطی به شیرازی بودن داره؟ :///
من دقیقا صفرم تو این‌جور مسائل:دی من هم هنگ بودم تا همین الان.
پ.ن4: خب می‌دونی این‌ها فقط این‌جوریه که انگار داری به طرف زیادی بها می‌دی. لزوما عاشقش که نیستی. برای یک دوست هم می‌تونی همین حس‌ها رو داشته باشی:))
پ. ن5: در اولین فرصت ببین. یک شاهکار به تمام معناست:))) 

خب آره. معلومه. عاشقی هم همون دوست داشتنه. فقط شاید دیگه ته ته دوست داشتن باشه. و اینکه توی دوستی، آدما فقط وجهه‌ی بیرونی همدیگرو میبینن، همدل و هم‌کلامن، ولی توی عاشقی، باید به چشمت ببینی که یه شخصیت دیگه ممکنه درون اون آدم منتظرت باشه. بازم عاشقش میمونی؟ تا کجا حاضری این دوست‌داشتنو ادامه بدی؟ خط قرمزت چیه؟ 

برا من عشق و دوستی یه چیزن. فقط مرزهای عشق خیلیییییی وسیع‌تره. با اختلاف زیاد. 

پاسخ:
فکر می‌کنم کاملا فهمیدم و کمکم کردی:)
مخصوصا با جمله آخرت.
ممنونم حسنا:)) 
  • کلمنتاین ‌‌
  • من از این مدل نوشتن از افکار خوشم میاد. بهم حس واقعی بودن میده.

    من میدونی کی فهمیدم توی تمرکز کردن به غایت افتضاحم؟ اپ فارست رو نصب کرده بودم و میخواستم باهاش ساز بزنم. بعد گذاشته بودمش روی ده دقیقه. و توی همون ده دقیقه بارها و بارها میرفتم سر گوشی که اگر اون پیامای روی اپ نبود اصلا از سر گوشی بر هم نمیگشتم سر کارم!

    یه چیزی که در مورد خیلیا از جمله من صدق میکنه اینه که ماها اعتیاد به چک کردن صفحه ها یا خبرهای خاص نداریم لزوما. بلکه به همون عمل اسکرول کردن معتاد میشیم. مثلا منم اینستا و تلگرام رو پاک کرده بودم. خصوصا در مورد کانال های تلگرامم هنوز بعد بیست روز نرفتم سراغش. چون واقعا اونقدر برام مهم نبود چی توشونه. بلکه چون جلوی دستم بود میخواستم مثلا اون عدد جلوی هر کانال رو صفر کنم.

    یه چیز مسخره. من هرکی توی پستش اثری از این فیلم باشه حس میکنم درباره من نوشته :)) کلا فکر میکنم اول من بودم بعد این فیلمه :))

    پاسخ:
    چه خوب:)

    اوه واقعا وحشتناکه که هی به گوشی سر می‌زنیم و می‌بینم خب:)) من الان دسترسیم رو به این گوشی محدود کردم و دوباره چند دقیقه دیگه باید به خودمون همین رو یاداوری کنیم:|

    اوه این خیلی دقیقه و واقعا موفقیت بزرگیه که تونستی دست از اسکرول کردن برداری. جدی می‌گم که خیلی خوبه:))

    من دقیقا دو روز پیش داشتم فکر می‌کردم تو واقعا باهوشی که اون فیلم رو برای خودت برداشتی:')) راستش من هم یادت می‌افتم دائما:) 
  • کلمنتاین ‌‌
  • حس کردم فیلمه وسط اتاق بوده من یهو پریدم برداشتم گذاشتم تو جیبم :دی 

    فیلمه رو میبینی یادم میفتی؟ :دی

    پاسخ:
    :) 
    در واقع این‌جوریه که هروقت تو رو می‌بینم یاد اون فیلم می‌افتم که خیلی هم بعید نیست:دی

    بعد از خوندن پی‌نوشت چهارم خیلی فکر کردم. حتی باعث شد برگردم به گذشته و چیزهایی رو مرور کنم و تردید کنم و شک کنم و گیج بشم و بترسم.

    من دلم می‌خواد توی زمینه‌ی عشق به نادر اقتدا کنم. ولی یک بار خورشید بهم گفت که نادر توی دنیایی می‌نویسه که به اندازه‌ی دنیای ما هراسناک نیست. و من می‌ترسیدم از جواب دادن به این سوال؛ چون خودم می‌دونم که همیشه چه‌قدر فانتزی و مسخره فکر می‌کنم.

    نادر توی جلد اول آتش، بدون دود، یک صفحه‌ی کامل توضیح می‌ده درباره‌ی فرق بین عشق و دوست داشتن. می‌خواستم اون یک صفحه رو برات بنویسم، اما تصمیم گرفتم اجازه بدم که خودت توی کتاب، وسط داستان بخونیش و غرق بشی توی قلم و دنیای نادر. 

    اما اصلی‌ترین چیزی که می‌گفت، این بود که عشق در لحظه پدید میاد و دوست داشتن در امتداد زمان. و البته پیچیده‌تر از این‌هاست. بعدش توضیح می‌ده که عشق می‌تونه بعد تبدیل به دوست داشتن بشه و دوست داشتن هم ممکنه تبدیل به عشق بشه.

     

    + پاورپوینت‌هایی که درست کردی رو آپلود کن ما هم بخندیم D:

    پاسخ:
    ممنونم که این‌قدر فکر کردی و واقعا عذر می‌خوام، فکر نمی‌کردم این‌قدر درگیرت کنه. 
    من هم با خوندن یک عاشقانه آرام، کاملا متوجه شدم که نادر توی این زمینه یک متخصص به تمام معناست:))

    اوه ممنون که فرصتش رو به خودم دادی. امیدوارم بتونم به همین زودی‌ها بخونمش و یادت می‌افتم وقتی بهش برسم:')
    خب من به همون لحظه تبدیلش فکر می‌کنم واقعا. یک روراستی عجیب و غریبی می‌خواد که آدم بتونه باور کنه این عشقه یا دوست داشتن. یعنی می‌شه همیشه با بهونه همه‌چیز رو به هم‌دیگه تبدیل کرد. مثلا می‌تونی انقدر به یک ماکارونی اون‌طوری که دوست‌ داری نگاه کنی که واقعا کتلت ببینیش:/

    + هر هر هر هر:||
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">