همه مستعد قتلم.
نمیدونم. دوست دارم کامل بنویسم که پر از خشمم. که چهجوری میگذره و نمیگذره حتی! اما فعلا چیزی که مهمه اینه که هیچوقت اینقدر پر از انگیزه قتل نبودم:
صبح به بچههای اکیپ دبیرستانم روز مهندس رو تبریک گفتم. با اینکه دوست نداشتم اینکار رو بکنم اما انجامش دادم چون تنها کسیام که توی اون گروه مهندسی نمیخونم. حتی فکر میکنم نگار خیال میکنه یهکم حسادت هم میکنم بهشون که مهندس میشن:) خدایا من سکوت میکنما ولی خداوکیلی کسی که یه واحد هم ریاضی بهطور جداگونه نمیگذرونه برای ما میشه مدعی مهندسی بعد منی که قراره ریاضیات مهندسی بگذرونم باید بهش حسودیم بشه؟ :)) بگذریم.
عصر رفتم توی اینستا و دیدم کسی که ازش واقعا فراریم عکس فارغالتحصیلیمون رو گذاشته و نوشته «عکس پر از مهندسهای قشنگ» و من رو هم روش تگ کرده! خدای من:))) رفتم بهش گفتم من متاسفانه نتونستم مهندسی قبول شم! بلکه یهکم عذابوجدان بگیره و بفهمه من مهندس نخواهم شد خداروشکر. گفت اشکالی نداره. ناراحت نباش حالا. عوضش beauty bone داری. یعنی سطح دغدغه تا کجا؟! :))
- ۹۸/۱۲/۰۵